۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۸:۴۰

چگونه می‌توانم مؤمن باشم/۵۳؛

مؤمن،آنجا که خود می‌داند حق با او نیست، هیچگاه ادعای حق نمی‌کند

مؤمن،آنجا که خود می‌داند حق با او نیست، هیچگاه ادعای حق نمی‌کند

مومن قبل از این‌که شاهد اقامه شود و بخواهند در دادگاه او را محکوم کنند، او خود، به حقّ اعتراف می‌کند و آنرا می‌پذیرد.

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش پنجاه و سوم آن را باهم می‌خوانیم:

از حدیثی که نوف البکالی از امیرالمؤمنین - علیه السلام - نقل کرده بود، به اینجا رسیدیم که در وصف شیعیان می‌فرمایند: «… لَا یَحِیفُ عَلَی مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ…»؛ نسبت به کسانی که با آنها دشمنی و عداوت دارد، ظلم نمی‌کند و نسبت به کسانی که به آنها علاقه دارد، مرتکب گناه نمی‌شود.

در مطلب قبل گفته شد، اصل این‌که محبّت انسان نسبت به دیگران متفاوت باشد، جای توبیخ نیست. ممکن است انسان به دلایل مختلفی نسبت به اشخاص، محبّت‌ها یا کدورت‌های متفاوت داشته باشد. البتّه محبّت اولیای خدا، مخصوصاً اهل‌بیت - علیهم السلام - و برائت از دشمنان ایشان، یکی از واجب‌ترین واجبات است و باید تقویت شود؛ ولی محبّت‌هایی که انسان نسبت به دیگران دارد، مادامی که در عمل منشأ اثری نشده است و صرفاً جنبه قلبی دارد، کاملاً در حیطه اختیار نیست؛ امّا در مرحله عمل بعضی آثارش به این صورت ظاهر می‌شود که انسان از امکانات خودش، نسبت به کسی که به او علاقه دارد، هزینه می‌کند. در اینگونه موارد نیز جای تکلیف ایجابی نیست؛ مگر آن‌جا که اشکال شرعی داشته باشد، یا در تزاحم با موارد واجبی است که انسان باید آنها را برطرف کند. البتّه یک سلسله تکالیف اخلاقی وجود دارد که کمتر مورد بحث قرار می‌گیرد.

یکی از اصحاب امام صادق - علیه السلام -؛ به ایشان عرض کرد: حق مسلمان برمسلمان چیست؟ حضرت فرمودند: «… هر مسلمانی بر مسلمان دیگر هفت حق واجب دارد ».۱؛ در اینجا به یکی از آن؛ حقوق که در روایت آمده، اشاره می‌کنم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل: اگر مسلمانی خادمی داشته باشد و برادر ایمانی‌اش خادمی نداشته باشد، حقّ آن برادر بر او این است که اول خادمش را برای انجام کارهای او بفرستد، بعد کارهای خود او را انجام دهد. این حقوق، در اصطلاح، حقوق اخلاقی و به عبارت فقهی، مستحبّی است. امّا در رابطه با حقوق واجبی که به عهده انسان است، جای تبعیض نیست. عادتاً اگر انسان طرف را دوست داشته باشد، کاملاً حقّش را ادا می‌کند؛ امّا اگر نسبت به او کدورتی داشته باشد، در ادای حقّش کوتاهی می‌کند. به این خاطر است که امیرالمؤمنین - علیه السلام - سفارش می‌فرماید که شیعیان ما، اگر نسبت به کسی محبّت دارند، محبّتشان باعث نمی‌شود به گناه بیفتند و اگر با کسی کدورتی دارند، موجب نمی‌شود از ادای حقّ او کوتاهی کنند.

این مسأله آن قدر مهم است که در قرآن کریم، در دو مورد با تعبیر مشابهی بر آن تأکید شده است: «… وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی؛ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَأَقْرَبُ لِلتَّقْوی ؛»۲؛ اگر کدورتی با مردمی دارید، باعث نشود که از جاده عدالت پا را بیرون بگذارید. عدالت را رعایت کنید که به تقوا نزدیک‌تر است. در آیه دیگری می‌فرماید: «… وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا …».

مسلمانان صدر اسلام، وقتی در مدینه بودند، کفار قریش نمی‌گذاشتند برای انجام اعمال حج به مکّه بیایند. طبعاً آنها از مشرکین کینه به دل داشتند. می‌فرماید: این کدورت باعث نشود، نسبت به آن‌ها ظلم کنید. اگر رفتاری دارید بر اساس عدل و انصاف باشد.

مصادیق اجحاف

این مراقبه که نگذاریم حبّ و بغض، باعث اجحاف شود، دو گونه مصداق دارد:

۱. در اعطای عینی: یعنی جایی که انسان می‌بایست چیزی را به کسی بدهد. مثلاً باید مالی را به کسی بدهد یا شغلی برای کسی ایجاد کند و امثال این‌ها.

۲. در قضاوت: جلسه قبل اشاره کردم که شارع مقدس آنقدر به مسأله قضاوت اهتمام دارد که می‌گوید: قاضی حتّی در مقام جوابِ سلام هم باید با طرفین مساوی رفتار کند. یکی از دوستان یادآوری کردند که در مقام قضاوت در کتاب‌های فقهی یک اختلافی ذکر شده است. بنده عرض می‌کنم: این اختلاف اشاره است به روایتی که در آن امیرالمؤمنین - علیه السلام - از قول پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: نباید مسلمان در ردیف کافر بنشیند.

باید عزّت مسلمان در مجلس حفظ شود. از این جهت بسیاری از فقها تأکید کرده‌اند. مورد دیگر این است که: حتّی پسری که درباره پدرش قضاوت می‌کند، احترام به پدر را نباید در مقام قضاوت رعایت کند و باید با وی و دیگران یکسان رفتار کند. البته بسیاری از فقها فرموده‌اند: قضاوت پسر درباره پدر صحیح نیست؛ زیرا در مظانّ این است که نسبت به پدر بی‌احترامی کند و پدر ناراحت شود. این فتوا دلیل روشن فقهی ندارد، و از دیرباز به صورت اختلافی بین فقهای شیعه مطرح بوده است. در آئین دادرسی جمهوری اسلامی هم آمده است که قاضی نسبت به سه پشت از نزدیکانش نباید قضاوت کند. این هیچ دلیل شرعی ندارد و صرفاً یک حکم حکومتی است و اگر اعتباری داشته باشد به امضای ولی فقیه خواهد بود و در این صورت، اطاعت آن لازم است. آنچه گفته شده است، در رابطه با قضاوت پسر نسبت به پدر است؛ امّا ممنوعیت قضاوت پدر درباره پسر یا پسر درباره جدّ، هیچ دلیل شرعی ندارد؛ از آنجا که غالباً قاضی در مظانّ این است که نسبت به خویشاوندانش تمایل داشته باشد، چنین قانونی وضع شده است.

ظلم ناخودآگاه، کمینگاه شیطان

ممکن است چنین به ذهن بیاید که رعایت این مطلب، از تکالیف واجب الهی است. اگر قاضی در مقام قضاوت رعایت عدل و انصاف را نکند، باعث فاسق شدن او می‌شود و از صلاحیت قضاوت می‌افتد؛ پس چطور این صفت، جز اوصاف شیعیانِ برجسته ذکر شده و جز اخلاق بسیار فاضله شمرده شده است؟ شاید به این جهت باشد که در بسیاری از موارد، این حبّ و بغض‌ها، ناخودآگاه اثر می‌گذارد. یعنی خود طرف توجه ندارد که چرا می‌خواهد حقّ را به طرف دوستش بدهد. واقعاً خیال می‌کند که حق با اوست! مسأله ناخودآگاه، مسأله عجیبی است. گاهی آدمیزاد، از اعماق دلِ خودش کاملاً خبر ندارد که چرا این کار را می‌کند. البتّه اگر دقت و واکاوی کند، می‌فهمد. این مطلب مصادیق بسیار زیادی دارد. گاهی امر به معروف و نهی از منکرها، لله نیست؛ بلکه برای خودنمایی است! حلیه‌های شیطان و نفس خیلی زیاد است. انسان وقتی می‌خواهد کاری را انجام دهد، ولو خیال کند تکلیف واجبی است، باید واقعاً به عمق دلش، دقّت کند که چرا می‌خواهم این کار را انجام دهم؟ آیا اگر کس دیگری بود، این حقّ را به او می‌دادم؟ اگر یکی از دشمنان من بود، با او هم همین رفتار را می‌کردم؟ خیلی وقت‌ها اشخاص بزرگ در این جاها در دام شیطان و نفس می‌افتند.

شیعه، خاشع در برابر حقّ

در دنباله روایت، حضرت می‌فرمایند: «وَ لَا یَدَّعِی مَا لَیْسَ لَهُ وَ لَا یَجْحَدُ مَا عَلَیْه، یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ بِهِ عَلَیْه‌…»: آنچه را مال او نیست ادعا نکند، و آنچه به گردن اوست منکر نشود. به حق اعتراف کند قبل از اینکه شاهد بر او اقامه شود.به طور عادی زندگی اجتماعی توأم با اختلاف‌هاست. بسیاری از افراد بر سر مسائل مالی با هم اختلافاتی پیدا می‌کنند و بالاخره مجبور می‌شوند به دادگاه مراجعه کنند. اولاً: مؤمن باتقوا، آنجا که خود می‌داند حق با او نیست، هیچگاه ادعای حقّ نمی‌کند، و ثانیاً: اگر اشتباه کرد و بعد، حقّ برایش روشن شد، به جای این‌که اصرار کند، عذرخواهی می‌کند.

نشانه‌ای بر قوّت ایمان

متأسفانه گاهی در میان افراد متدین، مؤمن، نمازخوان و اهل صف اول نماز جماعت، اختلاف‌های شدیدی پیدا می‌شود و مجبور می‌شوند به دادگاه مراجعه کنند! دادگاه، طبق آئین دادرسی قضاوتی می‌کند، به نفع یکی و به ضرر دیگری؛ ولی کم اتّفاق می‌افتد که هر دو راضی بیرون بیایند؛ مگر کسانی که واقعاً ایمانی قوی داشته باشند. آیه شریفه‌ای است در قرآن که بسیار تکان‌دهنده است. می‌فرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‌؛ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً »۴: به حق خدای تو قسم، این‌ها ایمان ندارند مگر این‌که حالشان این طور باشد که در اختلافاتشان، شما قضاوت کنی و همه علاوه بر اینکه عملاً بپذیرند، در دل هم، هیچ احساس نگرانی نداشته باشد. حال مؤمن در مقابل اولیای خدا، در درجه اول پیغمبر اکرم، بعد ائمه اطهار، و بعد کسانی که اطاعتشان را بر ما واجب کرده‌اند، یعنی ولی فقیه، باید این طور باشد. مخالفت با امر ولی‌فقیه، به تعبیری که در روایت آمده است، در حدّ شرک به خداست: وَ هُو عَلی حَدِّ الشِّرک بالله.

در مورد مؤمن، حقّ این است که اصلاً احتیاج به رجوع به قاضی نداشته باشد. فقط در مواردی به قاضی مراجعه کند که مطمئن باشد، علیه او ادعای بیجا می‌کنند. اگر پیش قاضی رفت و قاضی بر اساس مبانی قضاوت اسلامی، قضاوتی کرد، از دل می‌پذیرد. البتّه معنای حکم دادگاه اسلامی، این نیست که مطابق واقع است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان …».من بر اساس شهادت عدلین و اجرای قسم، قضاوت می‌کنم. این ضمانتی ندارد که حتماً عدلین شهادتشان درست باشد. بعد فرمود: اگرمن مالی را بر اساس این قضاوت به کسی دادم و او می‌داند، مال او نیست، بداند که قطعه‌ای از آتش جهنّم به او داده شده است و از تصرف در آن پرهیز کند. البتّه وظیفه مسلمان در مقابل دادگاه عدل اسلامی این است که قبول کند. نگرانی هم نداشته باشد. حکم خدا این است که اگر قاضی مسلمان بر اساس عدل و احکام اسلامی قضاوت کرد، باید قبول کرد.

حضرت علی - علیه السلام - در ادامه می‌فرمایند: «یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ بِهِ عَلَیْه…»؛ قبل از این‌که شاهد اقامه شود و بخواهند در دادگاه او را محکوم کنند، او خود، به حقّ اعتراف می‌کند و آنرا می‌پذیرد.

۱؛ بحارالانوار ج ۱، ص ۲۳۸.

۲؛ مائده / ۸.

۳؛ مائده / ۲.

۴؛ نساء / ۶۵.

۵؛ کافی ج ۱، ص ۶۷.

۶؛ پیام پیامبر، متن عربی، ص ۷۵۱.

کد خبر 5773762

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha